قند عسل مامان و باباقند عسل مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

فرشته زمینی

سفر از نوشهر به تهران

1392/11/28 19:24
نویسنده : مامان مهربون
125 بازدید
اشتراک گذاری

خلاصه دلم برات بگه مامان جون که منو بابا علی تصمیم داشتیم 3ماهه اولت که تموم شد بریم تهران و شمال واسه مرخصی که من و مامان بزرگ زیبا زرود تر رفیتم و بابا علی به خاطر اینکه دو هفته بعدش میتونست مرخصی بگیره تنها تو خرمشهر موند و دوهفته بعد اومد پیش ما

بعد از دوهفته نوشهر موندن دیگه باید میرفتیم تهران چون بابا علی 2هفته فقط مرخصی داشت.ما برای زایمان تصمیم گرفتیم که در تهران باشیم.واسه همین تو این سفر مادر جون زیبا با ما اومد تهران تا دکتری که آشنای مادر جون بود ازش وقت بگیره(آخه دخمل مامان میدونی که مادر جون زیبا پرستار بوده).

خلاصه رفتیم تهران و از سیمین (دختر داییه من) وقت گرفتیم واسه خانم دکتر طاهره کرمانی.در تاریخ 92/10/14 رفتیم پیش خانم دکتر اونم تو رو دید و صدای قلبتم گوش دادیم و خیلی راضی بود.فقط تو آزمایشای قبلیم که دید گفت کم کاری تیرویید داری که گفت دوباره باید آزمایش بدی.تا یادم نرفته بهت بگم گل دخترم در همین تاریخ مادرجون زیبا با مادرجون عصمت و بابا علی بودیم.دوس داشتیم دوتا مامان بزرگام شمارو ببینن.بلافاصله رفتیم پیش دختر داییم سیمین که پیش خانم دکتر فاطمه برادران انارکیه که کار سونو انجام میده(اکباتان) واسه سونو هر 4تامون رفتیم.بابا علی هم از این جریان خوشحال بود که میخواد دختر گلشو ببینه.خانم دکتر تورو بهمون نشون داد.کلی هم توضیح میداد که الان چجوریه وضعیتت.ماشا... هم.ن م.قع انقدر شیطونی میکردی و دستای ک.چولوتو بالا سرت میبردی.تو دلم کلی قربون صدقت رفتم عزیز مامان.آخرشم اشکم در اومد از دیدن روی ماهت.دلم میخواست یه دستگاه سونو میداشتم و 24 ساعته میدیدمت قربون قیافت بشم من.

اون روزم تموم شد.دو روز بعدم رفتم آزمایشمو دادم.مادر جون زیبا هم رفت نوشهر.یکی روز بعد ساعت خدود 4:30 تا 5 صبح بود که یه دفعه از گوش سمت راستم یه صدای عجیبی میاد.سریع باباعلی رو بیدارش کردم جریانو واسش گفتم تا صبح کلافه شده بودم.نمیدونستم چی شده.ظهرش رفتیم تا یه دکتر عمومی و گفتم که چی شده اونم گفت:در بیشتر خانومهای باردار این شایع هست.گفت هیچ چیز نگران کننده ای نداره.خیالمون راحت شد.روز بعدم یعنی چهارشنبه 92/10/18 رفتیم جواب آزمایشو گرفتیمو با مادر جون عصمت رفتیم پیش خانم دکتر کرمانی تا جوابارو ببینه و گفت باید قرصتو شروع کنی به خوردن.در نهایت سفرمون در تاریخ 92/10/20  به اتمام رسید و اومدیم به سر خونه زندگیمون.

                                                                      niniweblog.com   

اینم سونوی چهارم (هفته 18) (ولی واضح نیست گلکم ) 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)